خودم، یک وال- ایی

میخوام خود واقعیم باشم، فقط خودم...

خودم، یک وال- ایی

میخوام خود واقعیم باشم، فقط خودم...

رفتیم و برگشتیم!!

اوهو!! یادم رفت بیام بنویسم


جمعه هفته ی پیش این موقع، توی شهر عروس  جدید بودیم و درحال فعالیت و آماده سازی جهت خواستگاری عصر همون روز!!


روز قبلش، هم ما و هم مامان اینا مسیر رو اشتباه رفتیم!! و باعث شد یه کم دیرتر برسیم


ما یه نیم ساعت زودتر از مامان اینا رسیدیم و رفتیم هتلی که قرار بود بریم رو پیدا کردیم


ولی آخ آخ آخ آخ از هتله خب شهر کوچیک بود و طبیعتا سالی چند نفر شاید میرفتن هتل، برای همین کلا رسیدگی نمیشد بهش


سه تا اتاق گرفتیم و شب خوابیدیم صبح هم بابا زود پاشده بود رفته  بود کوه


خلاصه صبحونه و حموم رفتن ملت و گل و شیرینی خریدن و ناهار و آرایش و .... 


ساعت 5 اینا رفتیم خونه شون


بسیار آدمای خوب و ساده ای بودن. پدرش از اول برخورد خیلی خوبی داشت ولی توی حرفهاش نشون میداد که با راه دور چندان موافق نیست ولی کم کم که گذشت نرمتر شد و توی حرفهاش هم یجورایی  اشاره کرد که بچه ها گفتن که باید بشه و چاره ای نیست


یکی از فامیلهاشون فوت کرده و گفتن بمونه برای بعد ماه رمضون


قراره تحقیق کنن و چون اینجا کسی رو نمیشناسن خود پدرش قراره بیاد برای تحقیق که بنظرم خیلی جالبه!


خلاصه که اینطوریا


کار آزمایشگاهم به مشکل خورده و این روزا درگیرشم احتمال آلودگی توی کارم هست و اگه اثبات بشه باید دوباره از اول کار کنم!!!



تا یکی دو روز دیگه معلوم میشه... توکل به خدا...




نظرات 2 + ارسال نظر
رهآ جمعه 7 اردیبهشت 1397 ساعت 12:01 http://Rahayei.blogsky.com

ان شالله هر چی خیر براشون پیش بیاد و خوشبخت باشند

ممنونم عزیزم
ایشالاااا

تک یدا جمعه 7 اردیبهشت 1397 ساعت 11:54 http://www.takvida.ir

با سلام خدمت دوست عزیز
وبلاگ بسیار زیبایی دارید و هم مطالب آموزنده بود به سایت تک یدا هم سر بزنید
اگر مایل به حمایت از سایت ما بودید مارو به عنوان مجله سرگرمی www.takvida.ir لینک کنید
دوست دار شما تک ویدا
www.takvida.ir

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد