وقتی تصمیم میگیرم که شونصد تا کار رو با هم انجام بدم
- یه ماهه دنبال خونه اییم
هی هر روز برو بنگاه خونه ببین از اینور وسایل رو جمع کن، که نصفه نیمه
جمع شده و بیشترشون سر جاشونن و هرروز من به روی وسایلا میخندم اونا هم به
روی من
هی هر روز یکی توو سر خودم میزنم یکی توو سر همسری
- ییهو تصمیم گرفتم مدرک خی*اطی بگیرم حالا هی هی باید تمرین کنم که هفته دیگه امتحانشه
کلی پول بالاش دادم میترسم قبول نشم پولمون حروم شع
- تصمیم گرفتم جوا*زکسب هم بگیرم حتاااااااا یه کمی از کاراش رو انجام دادم و به محض اینکه خونه بگیریم باید دنبال کارای اونم برم
باژد که رستگار شوم
- تصمیم گرفتم که ار*شد بخونم از سه هفته پیش شروع کردم ولی انقد که بحمدالله این چندوقته برا خودم کار جور نمودم که ده روزه هیییییچ نخوندم
- از اول مهر برای اولین بار میرم یه مدرسه ای برا تدریس و اینا کلی ام براش ایسترس دارم و کتابها رو مرور نکردم و میترسم این دانش آموزای بی چشم و رو دستم بندازن خرکیف شن کیثافتاااا
تازهههه بحول و قوه ی الهی توی دو هفته ی باقی مونده تا آخر تابستون مسافرت هم میخوایم بریم
خدا مرا قرین رحمت خویش قرار دهد انشاللهههه
ای داد ای هوار من خونه میخوام
میخوابم خواب خونه می بینم بیدار میشم به خونه فکر میکنم میرم توو خیابون به خونه های مردم زل میزنم
نه وضعده عاخههههه از همه چیم افتادم چندروزه یه کلمه هم درس نخوندم
خودایا نمیشه یکی بیاد در خونه مونو بزنه بگه بیاین قرار داد ببندین یه خونه توپ دارم براتون
همسریییییییییی من بیر دانا او ایستیرم ور منهههههه دااااا