امروز دوم فروردین ۹۸
به کیان شیر دادم و پیش مامان هاست تا آروغش رو بگیرن و بخوابوننش، و خودم دراز کشیدم به استراحت
چهارشنبه ۲۹ اسفند ۹۷ پسر من با وزن حدود ۳۴۰۰ و قد ۵۳ ساعت ۳ عصر به دنیا اومد
خاطره قشنگی از زایمانم ندارم. برای همین مرددم که چیزی ازش بنویسم یا نه. چون زایمان سختی بود و با کمک و فشار دادن شکمم بچه از کانال زایمان دراومد
خلاصه که اینطور. بعدش خب فقط جای بخیه ها درد میکرد و میکنه که غیرقابل تحمل نیست
کیان دیروز رو خوب شیر نمیخورد، که بخاطر واکسن ها بود. بچه م ازگشنگی هلاک بود. به زور یه ذره شیر میدوشیدم و بهش میدادم
تا اینکه از دیشب بالاخره سینه رو گرفت و خورد. خیلی خوشحال شدم و خیالم راحت شد
مامانم موقع زایمانم به عنوان همراه کنارم بود و خیلی از درد من عذاب کشید طفلک. مادرشوهرم هم توی لابی بود. همسری هم که پایین
خواهر هم توی راه بود، که ساعت ۵ و ۶ رسید. دیگه همسری و خواهر رفتن خونه، مامان موند پیشم. سال تحویل هم بیمارستان تشریف داشتیم همسری و خواهر خواب موندن و بخاطر همین دو دقیقه بعد از سال تحویل رسیدن بیمارستان
و توی لابی همدیگه رو دیدیم، یه کم بودن و دوباره رفتن
ساعت ۱۲ و ۱ ظهر پنج شنبه اول فروردین هم مرخص شدیممم و پیششش بسوی خانههه
کلی از پسری و اومدنش به خونه و لحظاتش عکس و فیلم گرفتیم خدا رو شکر فعلا همه چی روی رواله.
دیگه اینطوریااا