پست قبلی رو که مینوشتم خیلی اوضاع روحیم داغون بود.
دقیق یادم نمیاد سر چی بود که حالم اونطوری شده بود. چون مدتیه فراز و نشیب زیاد دارم با همسر. از دلایلشم یکیش اینه که چیزهایی که قبلا به چشمم کوچیک بودن الان مشکلات و ناراحتی هایی بزرگی به نظر میان.
کیان و عشق و محبت بی دریغی که بین من و کیان هست باعث شده که اگر نامحبتی ایی از همسر میبینم بنظرم گنده بیاد. و خب الانا گاها تلاش کمی میکنم برای حل و فصل ناراحتی مون. اینه که یوهو میبینم یه ناراحتی پیش اومده و چند روزه همونه. بعد چند روزی خوب میشیم و دوباره با ناراحتی بعدی یوهو ۴ ۵ روز ناراحتی میمونه. عادی با هم حرف میزنیم ها، ولی در همون حد.
دیشب داشتم توی ای...
کیان یوهو بیدار شد یادم رفت چی می خواستم بنویسم
برم به کارام برسم اگه یادم اومد تکمیل میکنمش
عه یادم اومد
داشتم توی اینستا کلیپای یکی از سریالای ترک رو نگاه میکردم، کلیپای عشق و عاشقی و فلان بعد دلم همسری رو خواست
با وجود اینکه همسری خیلی وقت بود خوابیده بود و خب واسم توی قیافه هم بود قبل خواب، ولی من وقتی رفتم بخوابم رفتم توی بغلش
چیکار کنم خو، دلم خواسته بودتش
واقعا دیگه برم،فعلا
اخی
امیدوارم رابطهتون مثل روزای اول بشه
مرسی عزیزم
زندگی اینطوریه بالا و پایین داره، ما هم در کل خوبیم