خودم، یک وال- ایی

میخوام خود واقعیم باشم، فقط خودم...

خودم، یک وال- ایی

میخوام خود واقعیم باشم، فقط خودم...

وصیتنامه

امیدوارم روزی که لازم باشه، این وصیتنامه برسه به دست عزیزانم.




سلام به همه‌ی عزیزانم.

الان که دارم براتون مینویسم، پر شدم از حسهای عجیب و غریب.عزیزان‌من. اینهایی که دارم مینویسم، حرفایی از ته دلمه. نمیدونم واقعا اینو بزودی میخونید یا نه؟ وقتی میخونیدش من دیگه نیستم. بعضی حرفهای این وصیت نامه خطاب به خودمه، و بعضی هاش خطاب به شما. حتا شاید اخرش بعضی نوشته ها رو پاک کردم. معنیش رو شاید ندونید، ولی براتون میخوام بگم که وقتی شروع کردم به نوشتن، متوجه شدم که من واقعا یتیمم. چون با خودم دارم میگم، اصلا مگه براشون مهمه که من چی نوشته باشم؟ میرم و تموم میشه و میره پی کارش دیگه. یتیم بودن خودمو انگار خیلی وقته که قبول کردم. باهاش کنار اومدم. که همینه که هست. الان فهمیدم که ‌چرا کمتر دلتنگ عزیزانم میشم. چرا وابستگیهام انقدر کمه. من عمیقا یتیمم و عمیقا هم قبولش کردم و تنهاییم رو قبول کردم و اینکه مدام پس زده میشم رو قبول کردم. به عنوان ‌یه چیز طبیعی و نرمال قبولش کردم و باهاش کنار اومدم. قبول کردم که کاری ازم برنمیاد براش. برای اینکه یتیم نباشم باید خیلی از رفتارهایی مثل سریع عصبانی شدن که خیلی کنترلش برام سخت بوده، یا ویژگیهایی مثل اظهار نظر صریح رو باید کنار بذارم که نمیتونم.به غیر از اینها، باید دلخواه بقیه باشم تا یتیم نباشم، که دیدم نمیتونم. حتا تو مسعودم. اینکه دوست داشتنی نیستم برات و پر از ایرادها و ویژگیهایی هستم که منو بخاطرش قبول نداری و یا مورد پسندت نیست.
بزرگترین نگرانیم برای کیانه. جای خالی من خیلی بهش آسیب میزنه. به من احتیاج داره. ضربه میخوره. بدون مادر میخواد چیکار کنه؟ توروخدا مواظبش باشین. آغوش گرم بهش بدین. بجای من هزاران بار نوازشش کنین. بجای من بزرگ شدنش رو ببینین. حرف زدنش رو. بالندگیش رو. آخ مادر من خیلی دوستت دارم پسرم. خوب زندگی کن. عاشقانه زندگی کن. شاد باش. تو که شاد باشی، من حس میکنم هزار سال زندگی کردم.انقدر برات حرف دارم مامانی. اگر فرصتی شد برات یه دفتر مینویسم‌ مامان.خیلی دوست دارم این کارو بکنم تا بتونی کمی منو در کنار خودت حس کنی. معذرت میخوام که کنارت نیستم تا برات مادری کنم. از اینکه از آغوش مادر محروم‌ میشی خون گریه میکنم. امیدم به آنا و پدرته. که خیلی دوستت دارن.عاشقتم ‌مامانی.
مامان قشنگم. خطاب به تو مینویسم. دوستت دارم خیلی. عاشقتم.آرزو میکنم بتونی سالهایی داشته باشی توی زندگیت که پر از آرامش باشه. آرزو میکنم رنجت کمتر شه. مامانم بعد از رفتنم میدونم خیلی خیلی ناراحت میشی و غصه میخوری. اما میخوام بدونی من اینو نمیخوام. من دوست دارم شادی تو رو ببینم. من دوست دارم تو آرامش داشته باشی. من سعی کردم اونجور که دلم میخواد زندگی کنم‌‌. شاید خیلی هم‌ به خواسته م نرسیدم، اما از تلاشم راضی بودم.سعی خودمو کردم. دلت آروم‌ باشه مامانم.
ببخش منو اگه خیلی روزها سرت داد زدم‌. تو برای من خیلی ارزشمند هستی. من در درونم درگیری هایی داشتم که ناشی از بچگیم بوده، و بخاطر اون نتونستم با تو خیلی خوب تا کنم. دوستت دارم مامانیم، عاشقتم.
بابام. سلام. میخوام بدونی که تو رو هم ‌خیلی دوستت دارم. عاشقتم. اما ازت ناراحتم. من ته دلم ‌بهت صاف نشد. تو ندونسته، خیلی به ماها ضربه زدی. خوشحالم که این آخریا بهتر بود همه چی. بابت لحظاتی که برای مامان رقم‌ زدی اما نتونستم ببخشمت. بابا من همیشه عصبانی بودم ازت بابتش. من دوست نداشتم که حسم بهت اونطوری باشه، ولی بود. و اینم‌ عذابم داد. امروز وقتی روی دیوار یه لحظه داشتی میفتادی خیلی ترسیدم. و دیدم که دوستت دارم. و هی به خودم میگم چرا بابا؟ چرا انقد اذیتمون کردی؟ چرا مامانو اذیت کردی؟ چرا اخلاقت گاهی اونقدر بد بود؟چرا توی بچگی بد باهامون تا کردی؟ مامان هم توی بچگی یا حتا بزرگسالی باهامون بد تا کرد گاهی، ولی وقتی بهش میگیم بهتر شده و قبول کرده. اما تو خیلی کم ‌قبول میکنی، و اذیت هم هنوز میکنی. بابا بچه ها دوست دارن مادر پدرشون خیلی دوسشون داشته باشن، تحت هر شرایطی. دوست ندارن والدینشون فکر کنن اونا بچه ی بدی ان. مامان و بابای عزیزم، من در مورد بچگی عمیقا همیشه فکر کردم بچه ی بدی ام. و این خیلی روم اثر بد داشت.
وقت زیادی ندارم.
خواهر عزیزم. عاشقتم. خوشحالم که آخریا بیشتر تفاوتهامونو قبول کردم. ازت میخوام به تراپی ‌رفتنت ادامه بدی. چون خودم هم ‌میخواستم این کارو بکنم و میدونم که زندگیهای آسیب دیده‌ی ما چقدر بهش نیاز داره.
داداشهای عزیزم. خیلی دوستتون دارم. ممنونم ازتون که داداشم بودین. از اینکه با هم‌ یه خونواده بودیم. از اینکه دوستم داشتین. ملیحه عزیزم، ممنونم از مهربونیت. به رایین قشنگم بگو عاشقشم. بگو که توی قلب عمه ای تا ابد. خیلی دوست داشتم بزرگ شدنش رو ببینم.
مژگان عزیزم. ممنونم که داداشم رو دوست داری. ممنونم که با وجود اختلافات با مامانم، بازم احتراما رو حفظ میکنی. حسرت دیدن بچه ی قشنگتون گوشه ی دلم میمونه. حسرت اینکه بچه خواهرم رو هم ‌ندیدم به دلمه. لذت خاله شدن. لذت دیدن مادری خواهرم.
همسر عزیزم. اخر از همه برای تو مینویسم. دوستت دارم. گله ها زیاده، ولی تهش اینه که عاشقت بودم همیشه. به قلب بزرگت و محبت عمیقت ایمان دارم‌. حتا اگر مدتی به روی من بسته شده بوده. میدونم که پسرمونو خیلی دوست داری.خواهش میکنم، خواهش میکنم خیلی زیاد، که باهاش بیشتر وقت بگذرون. بیشتر بازی کن. جای منم ‌نگاهش کن. جای منم لذت ببر. بهش بگو مامانت خیلی دوستت داره. بگو از ته قلبش ناراحته که جاش پیشت خالیه. بگو قربون تک تک دونه های اشکت میره. بگو رفتن عاقبت همه مونه. گریزی ازش نبود و مادرت بدون اینکه خودش بخواد رفت. حاضر بود هیچی نداشته باشه ولی پیش تو باشه‌ ولی نشد.
اموالم رو یک سوم به مادرم، یک سوم به همسرم، و یک سوم به پسرم میبخشم‌.
دوستتون دارم. عاشقتونم.


به وقت بامداد نهم تیرماه ۱۳۹۹ هجری شمسی