خودم، یک وال- ایی

میخوام خود واقعیم باشم، فقط خودم...

خودم، یک وال- ایی

میخوام خود واقعیم باشم، فقط خودم...

تکون بخور عشقم!

عشقم دو روز بود که خوب تکون نمیخورد مامانش نگرانش بود


توی نیم ساعت گذشته بازم ورجه وورجه کرد دل مامانیش رو شاد کرد:)


اینجوریااا

پسر شیطون من!

سلام نی نی جان

چطوری جان مادر؟؟


چندین و چند هفته ست که حسابی تکون میخوری و لگد میزنی. جدیدا متوجه شدم که از روی شکمم معلوم میشه لگد و مشت زدن هات!!


بابا جونت خیلی دوس داره ببینه. ولی نشده تا حالا. بهش قول دادم فیلم بگیرم. ولی هروقت که منتظر میمونم تو ساکت میشی اخه!!


مامان جان من خیلی بهت وابسته شدم میدونی؟؟ یه شب یه خواب بد دیدم که دلم نمیخواد درباره ش بحرفم. کل روز رو اون حس باهام بود و خیلی ناراحت بودم و همه ش دستم روی شیکمم بود و به تو فکر میکردم و دلتنگت بودم.


مامانی جونم،هنوز اسمی برات انتحاب نکردیم. یعنی من یسری اسم توی ذهنم بود ولی بابایی جونت سخت پسنده! تازه وقتی بهش گفتم پس برو لیست همه ی اسم ها رو خودت هم نگاه کن، دلش از زیر کار در رفتن خواست! و گفت اوووه حالا وقت هست!:)))


الان اخرای ماه ششم هستم جان مادر. بیشتر وسیله هات غیر از لباس هات رو خریدم. دوستت دارم. زیاد. 


حس قشنگ و خاصیه که یکی توی شیکمته! بازم میگم که دوستت دارم هااا عزیزدلم


یکی یه دونه ی منی!  البته بعد از بابات که منو میکشه اگه یکی یه دونه م نباشه:دی خدایی هم هست:)


فعلا دردونههه