خودم، یک وال- ایی

میخوام خود واقعیم باشم، فقط خودم...

خودم، یک وال- ایی

میخوام خود واقعیم باشم، فقط خودم...

پیش به سوی شمال

سلامی از زیر لحاف


همه ی کارهامو کردم و رفتم حموم و اومدم و الان اومدم زیر لحاف که گرم شم

آزمایشهای غربالگری اوکی بووود و البته من از دکتر خواستم که جهت اطمینان آزمایش آلفا فیتو پروتیین رو هم بنویسه


امروز با مامانم و همسری حرکت میکنیم بسوی شماال


قراره زیادتوی راه وایسیم که من اذیت نشم و توی تهران هم چندساعتی خونه ی خواهر استراحت کنیم

اونجا موشه رو هم یکی دوساعت میبینم خیلی وقتهه که ندیدمش و معلوم نیس باز کی فرصت بشه برا دیدنش


چند هفته پیشا یه روز ازم ادرس گرفت و فرداش دیدم یه بسته رسید برام


دو تا کیف لوازم آرایش چرم و یه کیف مجلسی چرم برام درست کرده بود

انقد خوشحال شدم و از خوشحالی گریه کردم و فغان ها نمودم  که خدا بدونه


نی نی ام رو دکتر گفت به احتمال 90 درصد پسره تا سونوی ماه بعد که  قطعی معلوم بشه


تازه با مامانم رفتیم سرویس چوب برا نی نی دیدیم و قیمت کردیم، احتمالا اواخر آبان مامان بتونه دوباره بیاد و بریم خرید


دیگههه همیناااا


نی نی جونم سالم باش و خوشحال ننا جان





امتحان و مامان:)

امروز 22 شهریوررر

فاینال زبانم رو  دیروز دادممم

الانم آماده نشستم تا همسری که رفته دنبال مامانم ترمینال، برسه خونههه

شکمم انگاری واقعنی بزرگ شده 

خیلییی خسته م برای امتحان چند روزی درگیر بودم و خوابم کم بود،دیشبم نتونستم خوب بخوابم

مامان که رسید یه سر میرم آزمایشگاه، یه کار کوچیک دارم باید نمونه ها رو بدم به دوستم و زود برمیگردم. اصلا حالم خوب نیس برا کار کردن

خلاصه که اینجوریااا

نی نی هم که والا خبری ازش نیس

شنبه نوبت غربالگری دارم و دعا دعا میکنم تا دوشنبه جواب حاضر بشه که بتونم به دکترنشون بدم. اخه اخر هفته تعطیله و اگه همه چی اوکی باشه میخوایم ما هم با مامان بریم شمال

تا ببینیم چی میشهه



خوش میگذره اون توو؟؟:دی

الان توی هفته ی ده باید باشم طبق سونو

ده روزی میشه به خونواده ها گفتیم

هر دو طرف کلی ذوق کردن

دو تا مجسمه کوچیک نی نی خریدم یکی برا مامان خودم یکی برا مامان همسری

برا مامان خودم عکس فرستادم از مجسمه و سونو، زودی زنگ زد با ذوق و شوق

برا مامان همسری هم توی جعبه گذاشتم با یه کپی از سونو،بالاشم نوشتم سلااام مامان بزرگ و بابا بزرگ

اولش ندید عکسو،بعد یوهو دید انقددد ذوق کرد همه اشک ریزان شدیم من که مث تراکتور گریه میکردم البته دلم هم پر بود سواستفاده کردم


درد سینه به قوت خودش باقی ستتت و تکرر ادرار و گشنگی مداوم هم که هستتت


شمال رفتن هم که قدغن بود چند تا عروسی و تولد برادرزاده م بود که قسمت نشدد

ولی مامانم گفت اواخر شهریور میاد و احتمالا تا اون موقع منم بتونم برم مسافرت 


دیگه خلاصه اینجوریا


نی نی هم که خوش میگذرونه اون توو فقط با دردها و علایمه که حضورش رو حس میکنم  البته که خیلی وقتا یادم میره اصلا


آزمایشگاه هم که هرروووز میرم تا ایشالا تموم شه زودتر


دیگه همینا


دلم میخواد برا نی نی ام یه چیزایی بنویسم مثلا توی یه دفتر

ولی حسش نیومده هنوووز