خودم، یک وال- ایی

میخوام خود واقعیم باشم، فقط خودم...

خودم، یک وال- ایی

میخوام خود واقعیم باشم، فقط خودم...

خوش میگذره اون توو؟؟:دی

الان توی هفته ی ده باید باشم طبق سونو

ده روزی میشه به خونواده ها گفتیم

هر دو طرف کلی ذوق کردن

دو تا مجسمه کوچیک نی نی خریدم یکی برا مامان خودم یکی برا مامان همسری

برا مامان خودم عکس فرستادم از مجسمه و سونو، زودی زنگ زد با ذوق و شوق

برا مامان همسری هم توی جعبه گذاشتم با یه کپی از سونو،بالاشم نوشتم سلااام مامان بزرگ و بابا بزرگ

اولش ندید عکسو،بعد یوهو دید انقددد ذوق کرد همه اشک ریزان شدیم من که مث تراکتور گریه میکردم البته دلم هم پر بود سواستفاده کردم


درد سینه به قوت خودش باقی ستتت و تکرر ادرار و گشنگی مداوم هم که هستتت


شمال رفتن هم که قدغن بود چند تا عروسی و تولد برادرزاده م بود که قسمت نشدد

ولی مامانم گفت اواخر شهریور میاد و احتمالا تا اون موقع منم بتونم برم مسافرت 


دیگه خلاصه اینجوریا


نی نی هم که خوش میگذرونه اون توو فقط با دردها و علایمه که حضورش رو حس میکنم  البته که خیلی وقتا یادم میره اصلا


آزمایشگاه هم که هرروووز میرم تا ایشالا تموم شه زودتر


دیگه همینا


دلم میخواد برا نی نی ام یه چیزایی بنویسم مثلا توی یه دفتر

ولی حسش نیومده هنوووز




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد