خودم، یک وال- ایی

میخوام خود واقعیم باشم، فقط خودم...

خودم، یک وال- ایی

میخوام خود واقعیم باشم، فقط خودم...

15. نخطه ی کوچولوی من

چه روز سختتت و طولانی ایی بود سه شنبه


صبح آزمایش دادن


تا ظهر توی خونه چشم به ساعت دوختن و ثانیه ها رو شمردن و لرزیدن


زنگ به آزمایشگاه و شنیدن عدد بتای پایینتر از حد انتظار:380 بجای 600!!


لرزیدن و باز هم لرزیدن


خبر دادن به مادر ها چقدر سخت بود .. چقدر کنترل بغض سختتر بود!! و آخر گریه پای تلفن وقت خبر دادن به همسر!!


رفتن برای سونو،انتظار از ساعت 4 تا 7!برای سونو شدن!!


و شوکه شدن وقتی دکتر بی مقدمه گفت: ایناهاش اینجاس!!          - جدی میگیییین؟؟    - من که نمیگم دستگاه میگه،ایناهاش ببین!!! 


چهار هفته و یک روز!! چهار هفته و یک روز!! هزااار بار تکرار شد توی ذهنم ...


نخطه ی کوچولوی من ...



ممنونم خدا جون که صدای دلم رو شنیدی...



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد