خودم، یک وال- ایی

میخوام خود واقعیم باشم، فقط خودم...

خودم، یک وال- ایی

میخوام خود واقعیم باشم، فقط خودم...

سرما خوردگی:/

ایووواااای از حال دو سه روز اخیررر!


شبی که فرداش میخواسیم از شمال برگردیم نصفه شبی سرما خوردم 


7مهر تولدم بود که ناپرهیزی کردم و رقصیدم و خیلییی شییک کمردرد گرفتم:/

شبشم که سرماخوردگیی

فرداشم که توی راااه بودیم.

جو هم گرفتمون و رفتیم تنگه واشییی.


البته سرماخوردگیه در حد گلودرد بود اون اولش هااا!


کلی هم کیف کردیم تنگه واشی و عکس گرفتیم:)


پیاده روی هم داشت که البته آروم آروم رفتیم تا فشار نیاد به من. شب هم رسیدیم تبریززز و فرداش من بودم و مریضیییی:(

نشون به اون نشون که 48 ساعت تمام توی خونه دراز بودم و با بدن درد وحشتناااک و گلو درد و چیزای دیگه سر و کله زدم:((


قرص و دارو که تعطیل بود،خودم رو با شلغم و چهار تخم و اینا مداوا میکردم فقط!


واقعا سخت گذشت. ولی امروزگوش شیطون کر بهترم انگاری


خلاصه که اینطوریا..


نگران نی نی ام نمیدونم اون توو چخبره!


دو هفته دیگه نوبت سونو دارم تا اونموقع چاره ای جز صبر نیستتت..


فعلا همینااا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد