خودم، یک وال- ایی

میخوام خود واقعیم باشم، فقط خودم...

خودم، یک وال- ایی

میخوام خود واقعیم باشم، فقط خودم...

پ.لیس امن.یت اخل.اقی :/

کلاس زبان داشتم دیروز، اولین جلسه ازترم جدید.  ساعت 6 کلاس شروع میشد. خواب هم مونده بودم بدو بدو آماده شدم رفتم کلاس

اصلا یادم نیست سر و وضعم چطوری بود چون عجله ای اماده شده بودم موهامم همینجوری هول هولی بسته بودم

ماشین رو هم بدو بدو پاک کردم و رفتم کلاس

بعد یه ساعت پیش اس ام اس اومده از پلی.س امنی.ت اخ.لاقی:| که تخلف کد 15 ساعت 17:56 و فلان جا توی ماشین رخ داده و ظرف یک ماه به فلان آدرس مراجعه کنید وگرنه ماشین توقیف میشه:| حالا من اصلا چیزی یادم نمیاد، عجله داشتم خیلی هم قیافه م ساده بود اصلا شال و فلانم هم حواسم بهش نبود ولی وقتی میفته معمولا درستش میکنم،مگراینکه دستم خیلی درگیر فرمون و دنده باشه

حالا بیشتر ازهمه نگران همسری هسم:/ معمولا خیلی ناراحت میشه از این چیزا


کمی تا قسمتی استرس گرفتم:/


بعدا نوشت: یه مدته یه کاری انجام میدم: وقتی یه کاری برام استرس زا میشه یا احساس ترس میکنم از انجامش، تصمیم میگیرم که زود انجامش بدم. الان هم استرس اینو داشتم که به همسری بگم. بعدسریع اس ام اس رو براش ارسال کردم و زنگ زدم. بچه م طفلک اصلا برخورد بدی نداشت و ناراحتی بهم منتقل نکرد. همینه ها میگن جلو جلو پیش بینی نکنید اتفاقات رو


خیالم راحت شد آروم شدم. چقد ساپورتی که آدم از طرف شریک زندگیش توی موقعیت های ناراحت کننده دریافت میکنه میتونه آرامش بخش باشه:)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد