خودم، یک وال- ایی

میخوام خود واقعیم باشم، فقط خودم...

خودم، یک وال- ایی

میخوام خود واقعیم باشم، فقط خودم...

دفاع و کیان!

نمیدونم همه این طوری ان یا من فقط اینجوری شدم؟؟


از بعد از مادر شدن، شدیدا رقیق القلب شدم! رنج بقیه اثر خیلی عمیقی روم میذاره، حتا رنج و درد حیوانات!


روز چهارشنبه این هفته جلسه دفاع پایان نامه مه. بالاخره به این مرحله رسوندمش! تا دیروز استرسم خیلی کم بود، ولی از امروز شدیدا استرسی شدم، طوری که مجبور شدم پروپرانولول بخورم!


میل زیادی به بغل کردن بچه م دارم مدام! انگاری  آرامش میده بهم!


همین الانش دلم میخواد پاشم برم و بغلش کنم


همسری میگه برای دفاع کیان رو هم بیاریم. نمیدونم میشه یا نه. میترسم بچه م اذیت شه اونجا


شیر دادن بهش روز بروز برام شیرینتر میشه. درسته که شیرم کمه ولی باز هم در حدی هست که تقریبا روزی دوبار از شیر پر بشه. کیان هم وابسته به سینه مه و با شیر خوردن خیلی خوب آروم میشه.


الان میبینم که من هم به شیرخوردنش وابسته م. چه دنیای عجیب و غریبیه دنیای مادری!


شبها رو معمولا بیدار میمونم و درس میخونم. روزهافقط برای کیانه. به حضور ما کنارش خیلی وابسته ست و حوصله ی تنهایی بازی کردن رو نداره. نهایتا بیست دقیقه خودش تنهایی توی تشک بازیش بازی کنه.


دلم براش تنگه ای وای! خوابیده بچه م


دفاع پایان نامه که تموم شه، فقط میمونه مقاله. که باید ظرف ۶ ماه تحویل بدمش. اینم بایدکم کم شروع کنم.


برم یکم دیگه هم پاورپوینتها رو مرور کنم. هنوز کامل حفظشون‌ نکردم و حسابی استرس دارم براش


دوستت دارم پسر خوشگلم




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد