خودم، یک وال- ایی

میخوام خود واقعیم باشم، فقط خودم...

خودم، یک وال- ایی

میخوام خود واقعیم باشم، فقط خودم...

خسته

خیلی وقته از شمال اومدم

اومدیم‌ درواقع

مسعود هم اومد و بعدش با هم‌‌برگشتیم

الان احساس کردم دارم دیوونه و مریض میشم از شدت عصبانیت

و تصمیم گرفتم بنویسم


پشتم و گردنم شدیداا تیر میکشه و سرم بدجوری درد میکنه

احساس تنفر نسبت به همه چی و مخصوصا زندگیم دارم

و شدیدا دلم میخواد برم شمال، شدیداا


ولی چه کنم که بخاطر کیان همسر اذیت میکنه و میگه دلم تنگ میشه براش و نمیتونم نبینمش و فلان


کلافه م خیلی کلافه م

کاش میشد فرار کنم برم جایی

خیلی خسته م




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد