خودم، یک وال- ایی

میخوام خود واقعیم باشم، فقط خودم...

خودم، یک وال- ایی

میخوام خود واقعیم باشم، فقط خودم...

15. نخطه ی کوچولوی من

چه روز سختتت و طولانی ایی بود سه شنبه


صبح آزمایش دادن


تا ظهر توی خونه چشم به ساعت دوختن و ثانیه ها رو شمردن و لرزیدن


زنگ به آزمایشگاه و شنیدن عدد بتای پایینتر از حد انتظار:380 بجای 600!!


لرزیدن و باز هم لرزیدن


خبر دادن به مادر ها چقدر سخت بود .. چقدر کنترل بغض سختتر بود!! و آخر گریه پای تلفن وقت خبر دادن به همسر!!


رفتن برای سونو،انتظار از ساعت 4 تا 7!برای سونو شدن!!


و شوکه شدن وقتی دکتر بی مقدمه گفت: ایناهاش اینجاس!!          - جدی میگیییین؟؟    - من که نمیگم دستگاه میگه،ایناهاش ببین!!! 


چهار هفته و یک روز!! چهار هفته و یک روز!! هزااار بار تکرار شد توی ذهنم ...


نخطه ی کوچولوی من ...



ممنونم خدا جون که صدای دلم رو شنیدی...



14.

داشتیم با همسری شام میل میکردیم شامی که من با زحمت زیاااد و فشار پاییین و کمر دررررد و اینااا درست کرده بودم  بلی من چنین همسر خانه دار و مهربانی هستم


خلاصه شام میخوردیم و اختلاط میکردیم برا خودمون


ییهو همسری صورتشو اورد توی دو سانتی ام و براااق شد توو صورتم و نیشخندی به پهنای کف دست زد



میگم چی شدهههه


میگه یه لکه ی زیبا روی دماغت ظاهر شده مبارکت باشه اینم یه نشونه دیگه


خاک وچوکم زشت شدم رفت 


البته بگم که یه نشونه دیگه هم اضافه شد ته دلم خوشحالم شتم


هر چیییی خدااا بخواااااد



13.

خب،سه شنبه ی این هفته باز باید برم آزمایش... اگه بتا نرمال بود که هیچ،اگه هم مقدارش پایینتر از حد معمول بود باید زود برم پیش دکتر ... الان جفت مامانا میدونن... مامانم چند روز دیگه میاد پیشم که مواظبم باشه، کاش طبیعی باشه بارداریم حالا که همه میدونن...


خدایا امیدم به توءه ...



12. جای درستت هستی؟؟

ساعت 3 زنگ زدم آزمایشگاه


طول کشید تا گوشی رو وردارن.. با اینکه عجله داشتم نتیجه رو بدونم،ولی از استرس هم پر بودم و یک آن آرزو کردم گوشی رو جواب ندن!!


اسمم رو پرسید . . کمی طول کشید تا پیدا کنه! و گفت... مثبته!!!


اصلا نفهمیدم چطوری قطع کردم!! حال عجیبی بود ... 


یه کم بعد دوباره زنگ زدم،گفتم کی جواب آماده ست که بیام بگیرم؟؟ گفت جوابتون مثبته ولی تیتر بتا هنوز آماده نشده، حدود یه ساعت دیگه..


آژانس گرفتم و رفتم. گفت تیتر بتا پایین تر از حد انتظاره... کمی نشستم تا آماده بشه ... 26 بود تیتر بتا!!

گفت دو روز دیگه بیاین برای آزمایش مجدد. من خیلی هم نگران نبودم، چون بی بی چک هم تازه امروز یه خط کمرنگ کمرنگ نشون داده بود... ولی خانومه که پشت پیشخوان نشسته بود و آزمایشو دستم داد، یه حالت عجیبی توی صورتش بود!!...


وقتی اومدم خونه،همون طوری که بساط سورپرایز همسری رو آماده میکردم،سرچ کردم توی نت .. خب تیتر بتا واقعا پایین بود!! و برای تیتر بتای پایین،شانس حاملگی خارج رحمی قایل میشدن ... 


دروغه اگه بگم نترسیدم! توی دلم خالی نشد ..  با این حال سورپرایزم رو آماده کردم! و همسری رو هم سورپرایز کردم.. ولی هنوزهم یه فضای خالی بزرگ توی دلمه ... نکنه ...؟؟ باید به شیطون لعنت فرستاد و توکل به خدا کرد ... دلم رو خوش کردم به آیت الکرسی ها و با چشمایی که خواب ندارن هی فکر میکنم ... 


خدایا توکل به تو ... 



11. هی وای من ....:((((

چهارشنبه و امروز شنبه، بی.بی منفی بود!! 


نمیدونم دوره ام دقیقا کی موعدشه چون نامنظمه  حتا امکان داره دو سه روز دیگه باشه!ولی اگه 30 روزه باشه، 9 ام موعدش بود ...


البته ماه پیش 34 روزه شد،ولی منظمش 30 روزه بود...


دلم گرفته خو،چه کنم اخههه خیلی دلم میخواددد  خوووو 



10. نی نی؟؟؟

کوووووووووووچ کردم از پرشین بلاگ!! ترکیده یعنی هاااء درب و داغوووووون!!!


خعلی وقته ننوشتم، الان هم یوهو به ذهنم رسید که دغدغه م رو بگم!


یعنیییی من این ماه نی نی داااارممم؟؟؟ نشونه های زیادی دارم ولییییی بازم مطمئن نیستم!! خیلی منتظرشم زیاااد، با اینکه ترس از دست تنها بودن و بچه بزرک کردن دارم، ولی بازم منتظرشم بدجوووور!!


بی بی چک خونه دارم، ولی موعد پری دو سه روز دیگه س و زوده برا بی بی چک!


استرس دارمم هواااررر تااااااااااا



9.یعنی کیو دوست داشتم؟؟یا جل الخاااالق

یعنی پسربچه های امروزی نوبرن والاااا

 

عاشق میشن بعدش اصلا یادشون نمیاد کی بودهه حتااا

داداش کوچیکه م 22-23 سالشه توی کلوب اکانت داره

امروز رفته آرشیوش رو نگاه کرده،به من زنگ زده داره غش میکنه از خنده... میگه من یه سال پیش توی صفحه م نوشتم "دوستت دارم " کیو دوس داشتم یعنی؟؟؟؟ بذا کامنتا رو بخونم شااااید یادم اومد

بعدشم میگه خخخخخخخ انگار شکست عشقی خورده بودمااا نوشتم با تماام وجود غمگینم خخخخخخخ 

 

عایا بنظرتون من باید چی بهش بگم عایاااا

 

خدایا همه رو شفا بده داداش مارم شفا بده

 

 

 

پی نوشت:عمه شدم رفتتتت  زین پس پذیرای فحشای آحاد جامعه خواهم بود

امضا:یک عدد عمه ی تازه کار و کم فحش خورده مدل 94 دوگانه سوز

 

8.

این تک صندلیا توی کلاس هم دردسری هستن هااا

 

دانش آموزا فک میکنن سوار ننو شدن هی خودشونو تاب میدن و نصف اوقات هم انقد کج میشن که صندلی عقبیا به زور میارنشون بالااا

 

آخرای سال یه باری در حال نطق بودم بعد دو تا از بچه ها هی صندلیشونو تاب میدادن هی تاب میدادن هی هی

 

انقدددد که روی اعصاب من رژه رفتن با این کارشون هااا، دیگه آخرش عصبانی شدم دستمو محکم کوبیدم روی میز صدامو بلند کردم خواستم بگم چه  وضعشهههه صندلیاتونو درست کنیییین

 

بجاش با صدای عصبانی و بلند گفتم بچه هااااااا!!!!

ماشیناتونو درست پارک کنییییین

 

 

خودم که درجاااا ترکییییدم و تبخیر شدم از شدت خندههههه

 

اون وروجکا هم نمیدونستن به حرفم بخندن یا به قهقهه ی زیبام 

 

اصلا وظیفه ی من سوتی دادنه سوتی ندم مینا هسم عایا؟نع دیگههه،والااا بخداااا

 

 

 

بعدا نوشت:اددس مهتاب جون عوض شدهه بچه ها این ادرس جدیدشه

Www.zanechandom1.blogsky.com

7. یا امامزاده بیژن :دی

از محضر شریفتون یه سوال داشتم

 

بنظرتون امکان داره یه مرد 37-38 ساله معمولی با شرایط معمولی و درس خونده نظرش درباره ازدواج این باشه که با وجود آنجلینا جولی و جنیفر لوپز  توقع من از دخترا برا ازدواج رفته بالا؟

همکارم فوق لیسانس داره بعد یه آقایی با این شرایط اومده خواستگاریش و گفته با وجود آنجلینا و جنیفر توقع من برا ازدواج بالاست!!

 

جل الخالق به حق چیزای ندیده ونشنیده

 

چقدم کم توقعه ماشالا

 

فک کنم پسربچه های 13-14 ساله از این حرفا میزنن نه؟ یا مردهای 37 ساله ای که عقلشون 13 ساله س 

 

 

البته دوستم هم کم نیاورده  گفته درست میگین من هم با وجود برد پیت توقعم رفته بالا

 

والا بخدا جواب این خل ها رو باید مث خودشون داد

6.

امروز با اول دبیرستانیا کلاس داشتم

بچه پرروها از اول سال هر جلسه به من میگن خانوووم شما لاین ندارین؟وایبر چی؟تانگو؟؟واتس آپ؟؟

هر جلسه هم میپرسن هااا خسته هم نمیشن از بی محلیم 

خلاشه که دهان مهان مارو سرویس کردن رفتتت

دیگه دیروز بعد از کلی التماس بحاطر اینکه آخر ساله شماره م رو دادم بهشون ماشالا همه شونم که گوشی همراشون بود

 

ایکی ثانیه اددم کردن و هجوم بردن توی لاینم و رفتن سراغ عکسام که خداا رو شکررر همه شون خانوادگی ان

یوهو صدای داد و جیغشون رفت هوا داشتن ذوق میکردن از عکسا مثلا

یوهو یکیشون شروع کرد که آرهههه معلم زبان اومده بود سر کلاسمون میگفت توی جلسه شورای معلما کنار معلم ز.یستتون(اینجانب ) نسشته بودم و خیلی چقد باحاله و اینا،خانوووم مگه چیکااار کردین اونجاااا

منم که لبخند ژوکوند تحوییلشون دادم چه باید میگفتم عایا؟میگفتم هرکاری رو که به شما میگم نکنید خودم انجام دادم اونجا؟؟؟

 

بعد قسمت جالبش اینه یوهو یکیشون برگشته میگه خانووووم یه چیزی بگمم؟؟؟ واقعاااااا خوووووش بحال شوهرتووون

 

جاااااان؟؟؟

 

بعدش که همه شون دونه دونه میزاشون رو گاز زدن از خنده دوباره همون یکی برگشته میگه خانووووم اون حرفمو به منظور بد نگیرینااااا

 

نه تورو خدا بیا و منظور بد داشته باش نه تو رو خدا خواهش میکنم دانش آموز نیستن کههه اورانگوتانن

 

 

 

والاااا